این داستان که در کتابهای تاریخی هم نقل شده، علت اسطوره شدن پوریای ولی را نشان میدهد. این داستان در بین مردم خویچنین معروف است که:
جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر میشود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری میگردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمیافتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد.
بالاخره پسر زبان میگشاید واز عشقش به دختر حاکم میگوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش میکنند. اما پسر بر عشق خویش پافشاری میکند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم میرود. خبر به گوش دختر حاکم میرسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی میکند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه میداند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی میکند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین میشود.
در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش میکند که از قضا پوریای ولی هم آنجا حضور داشت. پهلوان از مادر میپرسد: سبب نذرت چیست؟ و او جواب میدهد: پسرم برای ازدواج با دختر حاکم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کردهام تا پسرم پیروز گردد.
پوریا دچار تردید میشود. تردید در مورد حفظ موقعیت خود به عنوان پهلوان شهر یا اجابت نذر یک مادر و حرکت در جهت رساندن یک جوان به آرزوی خود. او در این تردید تصمیمی شجاعانه میگیرد که باعث اسطوره شدن پوریای ولی میگردد. روز موعود فرا میرسد. پوریا و جوان عاشق در میدان کشتی حاضر میشوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستادهاند. همه انتظار دارند. در چشم به هم زدنی، پهلوان نامدار شهرشان پیروز گردد. اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق میکند.
خود پهلوان پوریای ولی در این مورد میگوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینهام نشست. ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.
مردم، جوان پیروز را بر دوش خود گرفتند و به سمت خانه حاکم حرکت کردند. پهلوان شهر مغلوب شد و در زیر دست و پای مردم نظاره گر شادی آن جوان و گریههای شوق مادرش بود. دیگر هیچکس پوریا را به چشم پهلوان نمینگریست.
سالها بدین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا نقاب خاک بر سر کشیده یود. از آن زمان پوریا به پهلوان افسانهای و اسطورهای تبدیل شد.
ده فرمان مشهور جوانمردی که از پوریا به یادگار مانده، جزو اصول ورزش باستانی کشور است و این ده فرمان سالها سرلوحه پهلوانان خوی بوده و هنوز هم سینه به سینه نقل میگردد."
برگرفته از سایت ویسگون
القاب و عناوین پهلوانان به شرح زیر بودهاست:
- پهلوان اول کشور
این پهلوان باید تمام پهلوانان کشور را مغلوب کرده آخرین کشتی را در حضور پادشاه میگرفت.
- پهلوان باشی
سرپرست پهلوانان را پهلوانباشی می گفتهاند زیرا در عصر صفویه و قاجاریه به پهلوانانی که بر اثر کهولت و پیری از میدان خارج میشدند سرپرستی پهلوانان وابسته به دربار یا بعضی نواحی را می دادهاند.
- پهلوان صاحب تاج
کسی که غیر از مقام پهلوانی و استادی و نیروی بدنی به نیکنامی معروف بوده مضافا به کسوت و طریقت اهل فقر درآمده باشد ضمن انجام مراسمی به دست پیر و مرشد ومراد خویش به استعمال تاج فقر مفتخر میگردید.
- بد افت
کشتی گیرانی که در دست حریف سرسختی نشان داده او را به زحمت میانداختهاند بدافت میشدند.
- بدلکار
از فنون کشتی یکی بدلکاری است یعنی هر فن که حریف به کار ببرد او بدل کند و حریف را به زحمت بیندازد.
- پهلوان زورگر
زورگران معمولااز تنومندترین ورزشکاران باستانی بودهاند که چون بدنشان با آلات سنگین ورزشی به ورزیدگی و رسایی کامل میرسید به نمایش زورگری در نزد رجال درجه اول و حکام و خوانین و یا در محلهای عمومی میپرداختند و از این رهگذر ارتزاق میکردند.
- پهلوان کنفت کن
به کسی میگفتند که در کشتی مقام و منزلتی نداشت ولی هنگام درگیری و زورآزمایی با پهلوانان نامی سرسختی نشان میداد و با نیرنگ و زیرکی مقاومت میکرد و گهگاه با حرکاتی ناشایست موجب لکهدار شدن حیثیت حریف میگشت.
- پهلوان پنبه
این پهلوان ورزشکاری بود درشت اندام و قوی هیکل ولی بی هنر و جبون و ترسو که نه میدان رفته و کشتی گرفته بود و نه جسارت و شجاعتی از خود نشان میداد اما تا بخواهی ادعای پهلوانی میکرد و در عالم حرف و پرچانگی پشت حریفان نامدار را به خاک میمالید.
تولد و کودکی
سیدعلی حق شناس در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در تهران به دنیا آمد. وی فرزند آیتالله حاج سید حسین میرپور طهرانی از وعاظ، مدرسین و روحانیون سرشناس تهران و نوه شیخ سید شمس الدین میرپور طهرانی است.
پهلوان سیدعلی در کنار آموزش علوم نزد پدر، به توصیه وی در ۱۱سالگی به ورزش زورخانهای نزد پهلوان محمد عبدل معروف به یزدی کوچک از پهلوانان دوره قاجار روی آورد.
دوران قهرمانی
پهلوان سیدعلی پس از چندین سال آموزش نزد پهلوان یزدی کوچک در سال ۱۳۰۷ (ه.ش) طی یک کشتی ۴۵ دقیقه ای در حضور مردم تهران و مقامات کشوری با غلبه بر پهلوان اکبر پامناری به عنوان پهلوان اولی پایتخت دست یافت. وی در کنار حرفه قهوه خانه داری به طور منظم به تمرینات زور خانه و کشتی می پرداخت. این پهلوان با حفظ آمادگی خود توانست بازوبند پهلوانی پایتخت را در دورههای مختلف تا ۱۳ سال بعد یعنی تا سال ۱۳۱۹ (ه.ش)از آن خود کند.از تبحرات وی در کشتی باستانی می توان به اجرای سریع فن لنگ و فن رودست و در هنر زورخانه اجرای پرتاب میل و کباده کشی را اشاره کرد.
وی در سال ۱۳۱۰ در شیراز، پهلوان محمد کاظم زارع پهلوان اول این شهر را شکست داد. در سال ۱۳۱۱ پس از شکست دادن جعفر خراسانی پهلوان خراسان در زورخانه مرکزی مشهد به جان او سوء قصد شد که بادخالت موثر مرحوم مرشد اسماعیل طوسی و حمایت جمعی از مردم مشهد جان سالم از مهلکه به در برد. وی در آخرین کشتی پهلوانی خود در آبان ماه سال ۱۳۱۹ و در ۳۴ سالگی پهلوان کاظم دولابی را با میانداری پهلوان سید حسن رزاز شکست داد.
این آخرین کشتی پهلوانی در تهران بود. پس از اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ توسط نیروهای متفقین شرایط ویژه اجتماعی و سیاسی در ایران حاکم گردید. پس از چند سال رکود کشتی پهلوانی از اواسط دهه ۱۳۳۰ کشتی سراسری برای انتخاب پهلوان اول کشور و همین طور پیدایش کشتی مدرن یعنی کشتی آزاد و کشتی فرنگی جای خود را به برگزاری کشتیهای پهلوانی در پایتخت و دیگر شهرها داد.
فعالیتهای اجتماعی
سیدعلی حق شناس پس از خداحافظی از کشتی به کسب و کار خود یعنی حرفه قهوه خانه داری پرداخته و به تربیت شاگردانی در ورزش باستانی و کشتی زورخانه مشغول شد.
وی با همراهی تعدادی از کسبه محل کسب و زندگی خود (حدفاصل میدان توپخانه و دروازه دولت) هیاتی را برای حل و فصل امورات محله و مشکلات اهالی راه اندازی کرد. فعالیتهای خیر خواهانه پهلوان سید علی موجب گشت تا اهالی، این محله را به یاد او به نام چهارراه سیدعلی نام گذاری کنند.
شاگردان
از شاگردان به نام وی در کشتی زورخانه ای می توان به پهلوان محمود عرب - پهلوان رستم آقاصالح، شعبان همادیان عضو پیشین تیم ملی کشتی و غلامرضا تختی اشاره کرد. محمود عرب اظهار می کند:(شادروان تختی پس از کسب بازوبند پهلوانی کشور همراه با شعبان همادیان نزد پهلوان سیدعلی آمد و پس از عرض ارادت بازوبند خود را به او تقدیم کرد. سید {پهلوان سیدعلی} پیشانی تختی را بوسید و بازوبند را به او باز گرداند).
ورود به سلک صوفیان
پهلوان سیدعلی از سال ۱۳۳۶ به جرگه درویشان صوفی دوازده امامی پیوست.
وقف اموال
وی در سال ۱۳۴۰ با سفر چهار ماهه به عراق تمامی اموال به ارث رسیده از پدر خود، آیت الله حاج سید حسین را در شهرهای کربلا -نجف و سامره میان فقرا و بی بضاعتان تقسیم کرد.
مرگ
پهلوان سیدعلی در تاریخ ۲۶/۹/۱۳۵۲ در ۶۷ سالگی درگذشت. بنا به وصیتش وی را در شهر قم و در آرامگاه دار السلام در نزدیکی آرامگاه فاطمه معصومه مکانی که مدفن پدرش درآن قرار دارد، به خاک سپردند.
نوادگان
- فرزند: سیدرسول حقشناس، کشتیگیر.
- نوه: سید علی حق شناس، رزمی کار.
- نتیجه: سیدبزرگمهر حق شناس.
منابع
- قاسمی، مهدی، پهلوان سید علی حق شناس - بزرگ پهلوان پایتخت، نشریه عصر ورزش، شماره۷۹۲ -۲۶/۳/۱۳۸۹
- وب گاه سید علی حق شناس
- میرزایی- سینا-طیب در گذر لوطیهای تهران- تهران-۱۳۸۲-
تاریخچه کشتی در ایران
ورزش کشتى در ایران قدیم در زندگى و سنتهاى ما ایرانیان به قدرى ریشه دوانیده که تبدیل به یک ورزش ملى شده است.
دربارهٔ کلمهٔ کشتى و اینکه به چه معنى است و از کجا ریشه گرفته است، باید گفت که زرتشتیان و پارسیان باستان، هنگام غروب آفتاب، بندى به کمر خود مىبستند و در برابر کانون آتش به دعا خواندن مىپرداختند، آن کمربند کَستى نامیده مىشد، و کشتى گرفتن هم از این کلمه آمده، به معنى کمر یکدیگر را گرفتن. در کتاب زرتشتیان آمده است که شال یا کمربند یک پهلوان که به ورزش کشتى مىپردازد، از جنس ابریشم یا پشم گوسفند و بهدست زن موبدى بافته مىشود، که داراى ۷۲ نخ و سمبل ۷۲ فصل کتاب مقدس است و ۶ رشته دارد بهنام ۶ بخش کتاب اوستا و یا اینکه به شش گاهنبار (جشنهاى دینى سال) اشاره دارد، و هر رشته ۱۲ تا مىخورد بهنام ۱۲ ماه سال. این شال سه دور به دور کمر بسته مىشود، که اشاره به کردار نیک، پندار نیک، گفتار نیک دارد.
در شاهنامهٔ فردوسی، دربارهٔ کشتى بسیار گفته شده و از صفات رستم و دیگر پهلوانان شاهنامه؛ کشتى گرفتن، مهارت، قدرت فراوان آنها در این فن است.
کشتى در بین ایرانیان از همان روزگاران نخست، که مردم براى حفظ جان خود از دست دشمنان و خطرات گوناگون در پى ابداع لوازم جنگى بودهاند بهصورت درگیرى و تلاش رواج داشته و گاه به کشتن پهلوانان مغلوب مىانجامیده است، ولى چنانکه از شاهنامه استنباط مىشود، کشتى با قواعد و مقرراتى بهطور سواره یا پیاده و یا گاهى در چند نوبت انجام مىشده است.، و مترجمان که همراه دو پهلوان به محل کشتى مىرفتند تقریباً بهطور غیرمستقیم در طرز اجراء کشتی، نظارت و داورى داشتهاند.
از آنجا که پهلوانان در بین اهل دیوان و سایر طبقات محبوبیتى داشتهاند، جوانان نوخاسته مىکوشیدند با پیروى از راه و روشى مطلوب در ردیف پهلوانان صاحب نام قرار گیرند و صاحب زنگ و ضرب شوند.
بعضى از استادان فن کشتی، با پىگیرى خاص، شاگردانى را که از استعدادهاى استثنائى و اندامى مناسب برخوردار بودند، مورد تشویق و آموزش فنون مخصوص، و تمرینات منظم قرار داده، براى پیشرفت آنها از فنون نامتداول سود مىبردند و چه بسا سالها چنین بوده است و کمتر کسى مىتوانست این فنون استنثائى را بدل کند. استادان فن، با در نظر گرفتن خصوصیات بدنى هر کشتىگیر، فنون خاصى به آنها مىآموختند تا بتوانند بر حریفان خود پیروز شوند.
در مورد پدید آمدن نامهاى فنون، آنچه به حدس مىتوان دریافت، این است که، استادان فن، با توجه به شکل ظاهرى و طرز اجراء فنون و با استمداد از ذوق و سلیقهٔ شخصی، نامى براى آن فن برمىگزیدهاند. در ایران باستان، عنوان جهان پهلوان از منصبهاى عالى ارتشى بوده است، و همه ساله پس از مسابقات کشتی، پهلوانان اول کشور، بهعنوان پهلوان پایتخت منصوب مىشدند.
.
کشتى گرفتن در تاریخ ایران، مدتى بعد از حملهٔ مغول رسمیت بیشترى پیدا کرد و چهرهٔ پهلوانان نامدار ایران، شناختهتر شد.
کشتى میدانى و پهلوانى که مدتها بعد از حملهٔ مغولها متروک مانده بود، در دوران ”اوکتاى قاآن“ دوباره رونق گرفت و توجه به پسر چنگیزخان را به خود جلب کرد. در عهد باستان و نیز دوران قدیم، کشتى و پهلوانى گاهى بهصورت عیارى و گاهى بهعنوان صوفیگرى و زمانى به طریق فتوّت پا به عرصهٔ جامعه گذاشت. نقش پهلوانى که نشأت گرفته از روح خداجوئی، کرم و تقوی، صلاح و خیر، تواضع و رحمت مىباشد، در قرن هشتم هجرى که هر قسمت از خاک ایران تحت سیطرهٔ اتابکى بود، بهصورت فعال خود یعنى عیارى بازگشته بود. یکى از پهلوانان آن عصر بهنام ”اسد کرمانی“ بر شاه شجاع اتابک فارس شورید و مدتها با او به جنگ و ستیز برخاست از پهلوانان نامى ایران که در اواخر قرن هشتم هجرى از سرزمین ایران برخاست، پهلوان ”پوریاى ولی“ بود که مرشدان، جوانمردان، عارفان، شعراى بهنام عصر خود بوده است.
از دیگر پهلوانان عیار که در زمان خود از شهرت و شجاعت خاصى همراه با روح جوانمردى و فتوّت و اخوّت برخوردار بود ”عبدالرزاق بیهقی“ بود که در نهضت سربداران خراسان با ستمکارىهاى حکام بیگانه مبارزه کرد. او ابتدا مقام جهان پهلوان داشت و بعدها به همت و کوشش عالیِ خود، نهضت سربداران خراسان را به ثمر رساند و بهعنوان سلسلهٔ دودمان طایفهٔ سربداران خراسان شناخته شد.
تاریخ کشتى پهلوانى ایران، سرشار از نامهاى آشنائى است که قدرت بدنى و نیروى خود را در راه مبارزه با بىعدالتى و دفاع از مظلومان بهکار بردهاند از پهلوانان قدیم؛ پوریاى ولی، عبدالرزاق بیهقی، مفرد قلندر، فیلهٔ همدانی، شمس محمد، محمد مالانى و یوسف ساوی، شهرت و محبوبیتى بیشتر دارند و از پهلوانان دورهٔ معاصر مىتوان به نامهاى مشهورى همچون ابراهیم یزدی، اکبر خراسانی، حاج محمدصادق بلورفروش و حاج سیدحسن رزاز اشاره کرد.
در اینجا مىتوان از چند پهلوان استثنائی، صاحب بازوبند و زنگ و ضرب با فنون استثنائى که شگرد آنها بود نام برد، که عبارتند از: پهلوان شعبان سیاه (سربندپی)، ابراهیم یزدى معروف به یزدى بزرگ (کُنده این خاک و آن خاک)، حاج رضاقلى (توشاخ)، پهلوان اکبر خراسانى (زیر، سگک و کلاته)، محمد یزدى کوچک (قوس و دست تو)، پهلوان صادق قمى (میانکوب). پهلوان اکبر خراسانى از جمله افراد استثنائى عالم کشتى بود که علاوه بر بدن خارقالعاده از هوش و خردى سرشار برخوردار و مردى پاکدامن بود.
کشتى ایران و معروفترین کشتىگیران آن
ایران از سال ۱۹۴۸ (المپیک لندن) قدم به صحنههاى بینالمللى نهاد و بهعنوان یک قدرت قابل ملاحظه و درجهٔ اول مطرح شد. درخشانترین پیروزى ایران، دوبار کسب مقام قهرمانى جهان در سالهاى ۱۹۶۱ (یوکوهاما - ژاپن) و ۱۹۶۵ (منچستر - انگلستان) بوده است، ضمن آنکه در قارهٔ آسیا، اغلب به مقام قهرمانى دست یافته است. مشهورترین کشتىگیران ایران که در مسابقات قهرمانى جهان و بازىهاى المپیک مدال گرفتهاند، عبارتند از: جهان پهلوان غلامرضا تختی، عباس زندی، حبیبی، سیفپور، محمدعلى صنعتکاران، منصور مهدىزاده، عبدالله موحد، ابراهیم جوادی، شمسالدین سیدعباسی، محسن فرحوشی، منصور بزرگر، محمدرضا نوائی، رمضان خدر، رضا سوختهسرائی، محمدحسین محبی، محمدحسن محبی، مجید ترکان، عسگرى محمدیان، علیرضا سلیمانی، رسول خادم، امیررضا خادم، غلامرضا محمدی، عباس جدیدى
ورزش کُشتى از دوران باستان به شکلهاى مختلف در اکثر کشورها، شهرها، و قبایل، براى مردم آشنا و شاید از دورانهاى نخستین ظهور انسان، بر روى کرهٔ زمین بوده، و در اوقات فراغت یا در جنگلها به شکل طبیعى و غریزى اجراء مىشده است. بخشى از اوقات فراغت انسانهاى اولیه بهمنظور کسب مهارت و آمادگى لازم، به کُشتى گرفتن اختصاص مىیافت، زیرا، موقعیت و مقام مردانى که زورمندتر از بقیه بودند بیشتر بود تا جائى که اینان رئیس و فرماندهٔ بقیه مىشدند.
در جنگهاى دوران باستان، ابتدا پهلوانانِ هر لشکر، براى کُشتى گرفتن به میدان مبارزه مىرفتند. در قصص انبیاء، سخن از پهلوانى بهنام ”سامسون“ به میان مىآید که قدرت بدنى خارقالعادهاى داشت و مىتوانست با حیوانات نیرومندى مانند؛ شیر، کُشتى بگیرد و آنها را مغلوب قدرت خود سازد. کُشتى را نیز به انبیاء و اولیاء خدا نسبت مىدهند، نقل است که هنر کُشتى گرفتن از اولاد یعقوب پیغمبر (ع) بوده و حضرت یعقوب (ع) این علم را مىدانسته و به فرزندان خود، بهمنظور گرفتن و دفع دشمن آموخته است. گفتهاند که حضرت آدم (ع)، ۴۴۰ هنر مىدانسته، از جملهٔ این هنرها، هنر کُشتى گرفتن بوده است و در روایات آمده که حضرت حمزهٔ سیدالشهداء که با کافران جنگ مىکرد، اکثر دشمنان را با کُشتى بر زمین مىزد. و همچنین نقل دیگرى است که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را با یکدیگر کشتى مىگرفتند و مشوقین آنها حضرت رسول (ص) و جبرئیل (ع) بودهاند.
کشتى میان دو پهلوان به نامهاى ”اولیس“ و ”آژاکس“ از جالبترین قصههاى ”هومر“ شاعر یونان باستان است.
کشتى معروف رستم و سهراب نیز یکى از آشناترین قصههاى ما ایرانیان است که فردوسى در کتاب شاهنامه از آن به زبان شعر یاد مىکند.
تاریخچهٔ کشتى در جهان
بسیارى از کتیبههائى که روزگاران قدیم و حدود پنجهزار سال پیش بهجاى مانده ثابت مىکند که کشتى در میان مصریان و آشوریان رواج بسیار داشته است. در کتیبههائى که در دهکدهٔ بنىحسن، در کنار رود نیل، از دوران مصر باستان بهدست آمده، صدها نقاشى از حالات مختلف کشتى گرفتن دیده مىشود، و هر تصویر بیانگر اجراء یک فن خاص کشتى است. در سال ۱۹۳۸ میلادی، در ویرانههاى معبد ”کیافاجه“ (در بینالنهرین، نزدیک بغداد) دو لوح سنگى و برنزى بهدست آمد که بر روى آن شکلهاى برجستهاى از مبارزهٔ کشتىگیران دیده مىشود. این لوحها متعلق به سومریان در سه هزار سال پیش از میلاد است.
کشتى جهان و معروفترین کشتىگیران آن
در مسابقات جهانى و بازىهاى المپیک، هر بار حدود ۵۰۰ کشتىگیر قدرتمند، از سراسر دنیا قدم به میدان مسابقه مىگذارند که در آن میان، کشورهاى شوروى (روسیه و کشورهاى تازه استقلال یافتهٔ آن)، آمریکا، آلمان، بلغارستان، ترکیه و ایران از قدرتهاى برتر کشتى جهان بهشمار مىروند. معروفترین کشتىگیران جهان عبارتند از:
- جورج هاکن اشمیدت، معروف به شیر روسی. این پهلوان به مدت ده سال (از سال ۱۸۹۸ تا سال ۱۹۰۸) از هیچ حریفى شکست نخورد. هاکن اشمیدت در سال ۱۹۶۸ در سن ۹۱ سالگى درگذشت.
- یاشار دوغو، کشتىگیر معروف ترکیه و فاتح مدال طلاى المپیک ۱۹۴۸ (در وزن ۷۳ کیلوگرم) و قهرمان جهان در سال ۱۹۵۱.
- حمید کاپلان (ترکیه)، کشتىگیر سنگینوزن و قهرمان المپیک ۱۹۵۶ و قهرمان جهان در سال ۱۹۵۸.
- الکساندر مدوید (شوروی)، برندهٔ مدال طلا در المپیکهاى ۶۴، ۶۸، ۷۲ و قهرمان دنیا در سالهاى ۶۲، ۶۳، ۶۷، ۶۹، ۷۰ و ۷۱. افتخارات و پیروزىهاى مدوید در تاریخ کشتى جهان بىنظیر است.
- واتانابه (ژاپن)، تنها کشتىگیر بدون شکست جهان و قهرمان المپیک و دنیا در سالهاى ۶۴-۶۳-۱۹۶۲. واتانابه در طى سالهاى ورزش خود ۱۸۶ کشتى در میدانهاى ملى و بینالمللى گرفت و در هیچیک از آنها مغلوب نشد.
تاریخچهٔ تغییرات زمان مسابقات کشتى
از نخستین دورهٔ بازىهاى المپیک در سال ۱۸۹۶ که کشتى وارد مسابقات شد، زمان معینى براى آن وجود نداشت و دو حریف آنقدر مبارزه مىکردند تا یکى از آنها بر دیگرى پیروز شود. بهعنوان مثال، در بازىهاى المپیک استکهلم (سال ۱۹۱۲)، یکى از مسابقات یازده ساعت به داراز کشید و چون نتیجهاى حاصل نشد، داوران مسابقه به هر دو حریف مدال نقره دادند!
با تکرار این وضع، گردانندگان مسابقات کشتی، حداکثر ۲۰ دقیقه زمان براى هر مسابقه قرار دادند. ولی، این زمان را هم بهتدریج کم کردند و به ۱۵ دقیقه، و سپس ۱۲ دقیقه کاهش دادند. ظرف مدت کوتاهى طبق تصمیم کنگرههاى بینالمللى مدت کشتى به دو وقت ۵ دقیقهاى و جمعاً به ۱۰ دقیقه رسید. از اوایل ژانویهٔ سال ۱۹۶۷ برابر با یازدهم دىماه ۱۳۴۵، مسابقههاى کشتی، در ۳ وقت ۳ دقیقهاى که بین هر ۳ دقیقه یک دقیقه استراحت داده مىشد، تقلیل یافت. در تصمیمات بعدى فدراسیون بینالمللى کشتی، مدت مبارزهٔ کشتى به ۲ وقت ۳ دقیقهاى با یک دقیقه استراحت بین دو مرحله کاهش یافت. و امروز، زمان کشتى به ۵ دقیقهٔ قانونى و در صورت تساوى تا ۳ دقیقه وقت اضافى که جمعاً ۸ دقیقه مىباشد و براى ردههاى سنى جوانان و بزرگسالان رسیده است، که در مورد نونهالان و نوجوانان، این وقت به ۴ دقیقه و در صورت تساوی، ۳ دقیقه وقت اضافى که جمعاً ۷ دقیقه مىشود تقلیل یافته است.
..
.الهي چون من چون توئي دارم چون تو هم تائي نداري من غني هستم از داشتن تو.
.مادر، دوستت دارم و تا ابد به تو محتاجم.
. اگر آينده نبود (اميدي) نيز وجود نداشت.
. ناكامي ها بهترين مربيان ما، درراه پيروزي و پيشرفت هستند.
.پيروزي آسان بدست نمي آيد قدر آن را بدانيد.
.- آن چه به پروردگار مديونيم دوست داشتن ديگران است.
.- كار را شروع كن خود تمام مي شود.
.- چيزي كه انسان را انسان حقيقي مي سازد تربيت صحيح است.
.- اولين كسي باش كه تشكر مي كند.
.- ذن راهي خود انگيخته است تلاش بي تلاش راه شهود يا درك مستقيم است.
.- برده نباش تا آن حد از جامعه پيروي كن كه احساس كني ضرورت دارد، اما همواره ناخداي سرنوشت خويش باش.
..عشق يك آينه است رابطۀ واقعي آينه يي است كه در آن دو عاشق چهرۀ يكديگر را مي بينند و خدا را باز مي شناسند اين راهي به سوي پروردگار است.
.آن چه كه از علم بهتر است تجربه است.
.رذائل 36 معني دارد، ترس (خوف از خدا ممدوح است)؟؟؟؟ خود كم بيني و ضعف نفس، ناتواني از تحمل حوادث ناگوار، دون همتي (از لوازم خود كم بيني است) كوتاهي از طلب امور شريف و عالي. عدم غيرت و حميت، كوتاهي و اهمال در حفظ آنچه بايد حفظ كرد. تأسف (بدون تدبير كار كردن)، عجله (شتابزدگي)، سؤظن (بدگماني) خشم و غضب،انتقام، عنف (درشتي و سختگيري)؟؟؟؟ عداوت (دشمني آشكار) عجب (خودبزرگ بيني) كبر، (خود را از ديگران برتر ديدن) بغ( سركشي در مقابل كسي كه اطاعت از او واجب است) كتمان حق، قساوت و سنگدلي (متأثر نشدن از مشاهده رنج همنوعان)، حرص، طمع،بخل، غدر و خيانت، حسد، عاق والدين كردن، غيبت (بدگويي مردم) عيبجويي كردن،دروغگويي،ريا، بي حيائي،اصرار بر گناه، جفاء،سخط (ناخشنودي خدا) كفران (ناسپاسي، جزع و بي تابي،فسق (خروج از اطاعت و عبادت خدا).
.- فضائل 33 معني دارد، امنيت و آرامش خاطر، عزت (توانايي مقاومت با سختيها) بلندهمتي (سعي در بدست آوردن سعادت و كمال) غيرت و حميت (سعي در حفظ آنچه بايد حفظ نمود) توقف (با آرامش و سكون نفس كار كردن) درنگ و تأني (آهستگي) حسن ظن (خوش گماني) حكم و بردباري، عفو، رفق (مدارا) نصيحت (خيرخواهي و دفع شر) شكسته نفسي و خودكوچك بيني، تواضع (براي خود مترشي بر غير نديدن)؟؟؟؟ تسليم (نسبت به كسي كه اطاعت از او واجب است) افشاء حق، رقت و نازك دلي (به رحم آمدن از درد و رنج ديگران) قناعت، استغناء (بي نيازي خواستن از مردم) سخن (بذل و بخشش) امانت، خيرخواهي، نيكي به پدر و مادر، پرده پوشي، ستودن مردم، راستگويي، اخلاص، حيا، توبه، وفاء، رضا (خشنودي خدا) شكر (سپاسگذاري) صبر، اطاعت و عبادت خدا.
.- افراد صادق، مورد اطمينان و اعتماد ديگران قرار مي گيرند و شخصيت آنها در نزد ديگران محترم شمرده مي شود و به همين دليل آنها مي توانند در خانواده و در اجتماع، منشاء آثار مثبت باشند.
.- اگر سلامتي قابل خريد و فروش باشد محل فروش آن مغازه ميوه فروشي است.
.- حقيقت را دوست بدار ولي خطا را عفو كن.
.- ما موفق به دنيا آمده ايم نه شكست خورده.
.- پوزش و عذرخواهي دليل خردمندي است.
.- با بدان نيكي كن تا از بدي آنها جلوگيري كني.
.- شما بايد چيزهايي را انجام دهيد كه فكر مي كنيد نمي توانند انجام دهيد.
.- با يك لبخند هر دري به سوي انسان گشوده خواهد شد.
.- كسي كه اخلاق ندارد انسان نيست جزء اشياء است.
.- اگر مي خواهي غني شوي از هواي نفس بكاه.
.- اگر اسير زماني به عالم هنر قدم مگذار.
.- بيش از سه روز قهر جايز نيست.
.- تحمل و بردباري بالاترين جرأت و جسارت است.
.- بهشت هميشه جايي است كه عشق در آن ساكن است.
.- خداوند متعال صبر و استقامت را كمكي براي استحقاق دريافت پاداش مقرر كرد.
.- نصف عقل آدمي به اين است كه با عموم مردم با محبت و مهرباني رفتار كند.
.- آنكه بر خدا توكل كند مغلوب نشود.
.- نرم باش ولي سست و زبون مباش، سخت باش ولي درشتي مكن.
.- اگر مي خواهي از لغزش ها مصون بماني و عيوبت مستور بماند كم حرف بزن.
.- كل باز هستي چنان زيباست كه تنها خنده مي تواند پاسخ آن باشد تنها خنده مي تواند عبادت و شكر واقعي باشد.
.- موفقيت حق انسان است.
.- ستايش مخلوق پرستش خالق است.
..خردمند، تكيه بر كار خود كند و نادان، اعتماد بر آرزوي خويش نمايد.
.- هر كسي بهترين باشد خداوند هم به او بهترين ها را هديه مي دهد.
.- هر آن چه هستم، قبلا در انديشه هايم ديده ام.
.- هر كسي عاشقانه كار كند، كائنات به او بهترنها را مي بخشد.
.- عارف فردي خوشحال است هر جا كه باشد او در معبد به سر مي برد، فردي خوشحال معبدش را دور خود حمل مي كند اين را مي دانم چون آن را با خود حمل كرده ام من احتياجي ندارم به هيچ معبدي بروم هر جا هستم معبدم آنجاست همان حال و هوا با شرايط اقليمي است عصارۀ دروني خود من در حال سرازيري شدن است.
.- تلخي = قضاوت شخصي – عجولانه- گوش ندادن- شوخي و سرزنش همسر.
.- ياد خدا آرامبخش قلبهاست.
.- بيشتر كساني موفق مي شوند كه تعريف كمتري مي شنوند.
.- عشق، شاه كليدي است كه تمام دهليزهاي قلب را مي گشايد.
.- نيك بخت ترين مردم كسي است كه كردار به سخاوت بيارايد و گفتار به راستي.
.- يكي از راه هاي تجلي انديشيدن به بازگشت الهي است.
.- حرف زدن نوعي نياز است امام گوش كردن بزرگترين هنر.
.- علم و معرفت بدون اراده قوي مانند درخت بي بار است.
.- روز را خورشيد مي سازد، روزگارش را ما.
.- بدان كه نيمي از لذت موفقيت درهر كاري درحين انجام آن است.
.- حقيقت يك تجارت بي چون و چراست.
.- از خود كار محل كارت پيش از حد براي مصارف شخصي استفاده نكن.
.- حماقت و شجاعت را از هم تشخيص بده.
.- در محل كار راجع به مسائل خانوادگي ات صحبت نكن.
.- هر كس عاشقانه كار كند كائنات به او بهترين ها را مي بخشد.
.- دريادلي يعني چه؟ يعني گذشت و گذشت و گذشت.
.- هرگز از احساسات ميهن پرستي ات شرمنده نشو.
.- بهشت به بهانه نمي دهند به بها مي دهند.
.- مزد اگر مي طلبي طاعت استاد ببر.
.- آبرو يك قطره آب است چون بر خاك ريخت پايۀ ايوان عزت را كم از سيلاب نيست.
.- ما ملت، ايران همه باهوش و زرنگيم، افسوس كه بوقلمو رنگ به رنگيم
يك روز به ميخانه و يك روز به مسجد هم طالب خرما و هم طالب مسجد
.- يا ابوالفضل در عمر خويش خنده دندان نما نكرد جز لحظه اي كه مشك به دندان گرفته بود.؟؟؟؟
.- اميد دارويي است كه شفا نمي دهد ولي درد را قابل تحمل تر مي كند.
.- آنقدر قوي باش تا هر روز با زندگي روبه رو شوي.
.- بهار، راه آورد تفاهم آسمان و زمين است.
.- زندگي كن و از آن لذت ببر بدون اينكه آن را با زندگي ديگران مقايسه كني.
.- به گرسنگي مردن بهتر كه نان فرومايگان خوردن.
.- آنان كه نمي توانند خود را اداره كنند ناچار از اطاعت ديگرانند.
.- بدرستيكه در قرآن آيه اي وجود دارد كه همۀ طلب را در بر مي گيردو آن اينست، بخوريد و بياشاميد وليكن اسراف نكنيد.
.- از پرخوري بپرهيزيد، زيرا كه آن موجب فساد بدن و باعث بيماري و كسل كننده از عبادت است.
.- مداوا كنيد، زيرا كه خداي عزوجل دردي را نفرستاده مگر اينكه شفاي آن را هم فرستاده است.
.- براي هر دردي دوائي هست و چون دواي درد بجا افتد بأذن خداي تعالي بهبودي حاصل گردد.
.- تا آنجائيكه بدنت تحمل بيماري را دارد از مصرف دارو اجتناب كن وقتي كه تحمل بيماري را نداشته باشد مداوا كن.
.- هر روز صبح خوش بلند شو كه در آخرت خوش باشي.
.- بخشش توست كه بخشش هاي فراواني را در پي مي آورد.
.- فروافتادن در مقابل خدا راه برخاستن است.
.- عشق بگو كجا خانه داري تا سر به آستان تو نهم و همان جا خانه كنم.
.- اين جهان تغيير است نه تقدير.
.- آرزوهايت را در آسمان بجوي محبوبت را به تو خواهد داد.
.- هيچ چيز نمي تواند بر عشق حكومت كند، بلكه اين عشق است حاكم بر همه چيز است.
.- قلب فرشته خوبان زميني، معبد فرشتگان آسماني است.
.- تمدن زندگي نيست زندگي ساز است.
.- مرد بزرگ دير وعده مي دهد، اما زود انجام مي دهد.
.- بزرگترين پاداش دعاي پدر و مادر است كه آرامش است.
.- عقل ميزان همه چيز است.
.- بخنديم، اما سرمايۀ خندۀ ما گريه ديگران نباشد.
.- خداوند، دست ما ناتوانان گلاويز با ماديات را با توانايي مطلق خود بگير و در حركت به سوي هدف اعلاي حيات ما را ياري فرما.
.- زندگي پيوسته بايد در حال به وجود آمدن و به وجود آوردن باشد والا بار است بر دوش انسان.
.- تا وقتي كه قانون و وظيفه اي فرض نشود گمراهي و رستگاري قابل تصور نخواهد بود.
.- در مجلسي وارد شدي زبان نگهدار، در سفري حاضر شدي شكم نگهدار، در خانه اي وارد شدي چشم نگهدار، در نماز ايستادي دل نگهدار.
.- در عظمت خدا هيچ وقت غمگين نباش.
.- دنيا دو روز است يك روز با تو يك روز بر عليه تو، روزي كه با توست مغرور نباش، روزي كه عليه توست صبور باش، هر دو پايان پذير است.
.- به چشمانت بياموز كه هر كس ارزش ديدن را ندارد.
.- هي يك جوان به درويشي مي گويد: درويش مي توانم يك سؤال از تو بپرسم؟ درويش مي گويد: بپرس. جوان گفت : درويش تو چطور با اين بي پولي و با اين مو و ريش بلند زندگي مي كني؟ درويش گفت: من چطوري جواب تو را بدهم برو فردا بيا جواب تو بگير. فردا جوان مي آيد ميگه: درويش جواب من چي شد؟ درويش گفت: آخر من چه بتو بگم؟ جوان گفت :درويش من خيلي پول دارم تمام پول ها و خانه هايم را مي دهم و تو يك كار بكن آن اينكه ريش هايت را بزني و موهايت را كوتاه كني و يك دست كت و شلوار زيبائي بپوشي و يك كيف دستت بگيري درويش گفت: باشه فردا جوان پولهاي خود را براي درويش مياورد و درويش مي گويد اي جوان:
به جهاني ندهم عالم درويش را كه جهان غمگده اي در نظر درويش است
.- سعادت جامعه به مراتب مهم تر از سعادت فرد است.
.- جامعه وقتي به سعادت مي رسه كه مردم آن روزانه مطالعه كنند.
عباس زندی
کشتی آزاد و پهلوانی
عباس زندی در سال 1310 در محله سنگلج تهران متولد شد. در سن 14 سالگی به باشگاه «ببر» رفت و تحت نظر حاج عبدالحسین فعلی و حسن سعدیان الفبای کشتی را آموخت و سیر پیشرفت را تا کسب طلای جهانی طی کرد. وی در سن 17 سالگی به عضویت تیم ملی کشتی آزاد ایران اعزامی به المپیک 1948 لندن درآمد و سال بعد از آن پهلوان ایران شد. در المپیک لندن او مقام هفتم وزن 73 کیلوگرم را به دست آورد. سه سال بعد در نخستین دوره مسابقه های کشتی آزاد قهرمانی جهان در هلسینکی فنلاند، در وزن 87 کیلوگرم عنوان چهارم را به دست آورد. در بازیهای المپیک 1952 هلسینکی، زندی در وزن 87 کیلوگرم کشتی های بسیار خوبی گرفت و توانست عنوان پنجم را به دست آورد.
دو سال بعد، در مسابقات جهانی 1954 توکیو به مدال طلای جهان دست یافت. پس از این موفقیت، زندی به همراه تختی، توفیق و محمد علی فردین در آذرماه 1333 با دعوت فدراسیون کشتی سوئد به این کشور سفر کرد و در دو مسابقه دوستانه شرکت نمود.زندی برای سومین بار در بازیهای المپیک 1956 ملبورن در وزن 79 کیلوگرم شرکت نمود ودر عین شایستگی رتبه ای بهتر از هفتم به دست نیاورد. دو سال بعد او در بازیهای آسیایی 1958 توکیو موفق شد مدال طلای وزن 87+ کیلوگرم را برگردن آویزد. زندی سه بار پهلوان ایران شد ودر سال 1955 مدال طلای جشنواره بین المللی ورشو ودر سال 1961 مدال طلای ارتشهای جهان را به چنگ آورد. عباس زندی سالها مربی تیم ملی بود ودر المپیک های 1964 توکیو و 1968 مکزیکو سیتی کشتی گیران ایران را هدایت نمود.
.: Weblog Themes By Pichak :.